امروز در دهمین روز از آذر ماه هزار و چهارصد
در حالی که کمتر از ده روز از چاپ دومِ کتاب جادهای به مقصد آسمان میگذشت؛ پیامی از یک دوست دریافت کردم.
ایشان خودش دانش آموختهی ادبیات فارسی است و به خاطر علاقهی زیاد به کار در حوزهی نوجوان و کمک و اثر بخشی مفید به نوجوانان در اجتماع، زمان زیادی را با آنان صرف میکند و دبیرِ آن هاست.
گروهی را هم در شبکه های اجتماعی مدیریت میکنند تحت عنوان *پرورش استعداد و نگارش خلاق* که جمع زیادی از نوجوانان سیزده تا هجده ساله در آن عضو هستند و همه صرفا ساکن ایران نیستند و جمعی از آنها مقیم کشورهای دیگر هستند.
این دوست گرامی، من را به واسطهی موضوع کلاسی خود که در باب نگارش و … بوده به شاگردانش معرفی کرده و اما واکنش چند نفر از آنان بسیار جالب بوده است.
تعدادی از آنها کتابهای من را خوانده و یا از سایتم بازدید کرده بودند ولی یکی از آنها که چندسال است به کشور ترکیه مهاجرت کرده و محصلِ آنجاست پس از شنیدن نام من (آیلین عبدی) چنین سوالی میپرسد:«آیلین عبدی همان نویسندهی کتاب جادهای به مقصد آسمان؟؟.»
و زمانی که صحبتش تایید میشود هم اینگونه میگوید که در مدرسهای که تحصیل میکند و در استانبول است؛ مشاوری دارند که تایم بسیاری را با آنها میگذراند. (( به جهت حساس بودن سن نوجوانی و یاری رساندن به آنها و توصیههایی میکند که سبب میشود نوجوانان در این سن به دام روابطی که آیندهی خوبی را برایشان به همراه ندارد، گرفتار نشوند.))
و همان مشاور که تحصیلات عالی در زمینهی روانشناسی را دارند، اکنون حدود دو سال است که بخشی از صحبت هایش را برای نوجوانانی که دانش آموز هستند، به داستان جادهای به مقصد آسمان اختصاص داده است!.
بلی همان رمانی که حوالی آبان ماه چهارصد به چاپ دوم رسید و دارای چهار فصل است و من در آبان ماه نود و هشت نگارشش را تمام کردم دقیقا در اوج سالهایی که خودم یک نوجوان بودم.
روانشناسِ آن دبیرستان از *نیلیای* کتاب جادهای به مقصد آسمان یک الگو برای نوجوانان هم سن و سال نیلیا ساخته است؛ رفاقت نیلیا با *ماهرخ* را پاک و صادقانه بیان کرده، همانگونه که من سعی کردهام بنویسم. آری یک رابطهی بسیار بسیار خوب که به چشم انسان های زیادی یک رابطهی عجیب است.
او مشکلاتی که نیلیا را در تنهایی درگیر میکنند را برای دخترانی که اگر هوشیار نباشند هر لحظه ممکن است آنها هم گرفتار شوند، باز کرده و چرایی هر واکنش نیلیا را برای آنها توصیف کرده است.
همان روانشناس ساکن ترکیه، قطعا ایدهآل هایی که برای نیلیا در روایت پیاده کردهام را درک کرده است و اکنون دارد با کمک روایتی که در جادهای به مقصد آسمان نوشتهام، دختران نوجوانی که در برههی حساسی از زندگی قرار دارند را با موانعی که ممکن است پیش پایشان قرار بگیرد، آشنا میکند.
به گفتهی همان دخترِ نوجوان کتاب چاپی و الکترونیکی *جادهای به مقصد آسمان* را بارها به صورت جمعی در کلاس خواندهاند. با اینکه فرهنگ کشوری که در آن زندگی میکنند، تفاوتهایی با کشور ما دارد، اما توانستهاند به خوبی در داستان جادهای به مقصد آسمان زندگی کنند.
درواقع آنجا که *جادهای به مقصد آسمان* مورد توجه قرار گرفته یک دبیرستان دخترانه است که از نظر لوکیشن جغرافیایی با دبیرستان های کشور ما تفاوت دارد؛ اما صرفا تفاوتشان در موقعیت مکانیشان نیست! بلکه میزانِ درک و سوادِ کارکنان آن دبیرستان هم هست؛ بلی قطعا تفاوت هایی بسیار بین نظام آموزشی آنها با ما برقرار است.
مطمئنا دانش آموزان آنها هرگز فکر فرار از مدرسه را در سر ندارند؛ قطعا استعداد هایشان مهم شمرده میشوند و همه بر این واقف هستند که استعدادها متفاوت است.
آری حالا داستانی که یک نویسندهی ایرانی از سبک زندگی متفاوت شخصیتش که سبک غریبی به نگاه بعضی از ایرانیان است و در دوران نوجوانی خود نوشته است؛ مورد توجه دبیرستانی در کشور همسایه قرار گرفته است.
این موضوع از طرفی موجب خوشحالی من شد و از طرفی دیگر موجب تاسفم.
خوشحالم که قدرت قلمم از مرزها فراتر رفته و موردپسند فرهنگهای دیگر نیز هست.
اما غمگین و متاسفم که چنین داستانی با ژانر اجتماعی و در واقع اشاره به روابط نوجوانی که از زبان اول شخص هم بازگو میشود، چرا نباید مورد توجه کسانی در کشور خودم باشد که با نوجوانان سر و کار دارند؟!
چرا دبیران مربوط به این مباحث و روانشناسان نمیتوانند به کمک چنین محتوا هایی به نوجوانها نزدیک شوند؟
چرا برای نوجوانان وطنم که با چشمان خود دیده و لمس کردهام که بیش از هشتاد درصدشان دارند در مرداب نادانی غرق میشوند؛ دائم حرف های کلیشه ای میزنند؟
چرا استعدادهایشان در بسیاری از دبیرستان ها هرز که میرود هیچ، بلکه ضربه های روحی بسیاری را متحمل میشوند؟
آری همهی این چراها موجب تاسف من هستند.
این داستانکِ واقعی که برایم اتفاق افتاد را مفصل تعریف کردم تا بگویم به عنوان کسی که بخشی از درد و مشکلات این گروه از جامعه را (نوجوانان را) از نزدیک دیدهام و دربارهی سبک صحیح زندگی داستانی را برایشان نوشته و روانهی بازار نشری کردهام که امروزه بین آنها طرفدار چندانی ندارد؛ از همهی شما خواهشمندم که بیشتر حواستان را به رشد نوجوانانی که در اطرافتان هستند بدهید.
شما میتوانید با رفتار مناسب و صحبت های دوستانه و یا اقداماتی نوین در حیطهی آموزش، جرقهی پیروزی را در وجودشان بزنید! و در مقابلش با انجام رفتارهای نادرستی که شاید خودتان هم به آن آگاه نباشید و زدن حرفهای کلیشهای، میتوانید همهی شعلهی ذوق و هیجانِ موفقیت را در وجودشان خاموش کنید و آیندهی تلخی را برایشان رقم بزنید.
اگر نوجوانی در آینده و یا حال توسط شما و سایرین «بی بند و بار» و یا هر چیز دیگری خطاب شود، اینجا مقصر او نیست بلکه کسانی هستند که هنگام رشد او در سن دوازده تا هجده سالگی کنارش بودهاند؛ از خانوادهاش گرفته تا دبیران و …! اگر فرزند نوجوان دارید و یا شغلتان وابسته به قشر نوجوان و یا دانش آموز جامعه است؛ خواهشمندم کمی بیشتر به دنیای متفاوت آنها نزدیک شوید! آری آگاهی خودرا افزایش بدهید و قطعا با این وجود آگاهی آنها هم با صحبت های شما افزایش پیدا میکند و آیندهی روشنی را برایشان رقم خواهد زد.
همین و دگر هیچ…
آیلین عبدی
دهم آذر هزار و چهارصد
آخرین نظرات: