انتخاب رشته‌ی تحصیلی…

به نام او…
زبان و ادبیات فارسی رشته‌ی تحصیلی من در مقطع کارشناسی است.
و حالا از انتخاب رشته‌ی تحصیلی با توجه به شروع انتخاب رشته‌ی داوطلبان کنکور سراسری ۱۴۰۱ می‌نویسم‌.
اصلا انتخاب رشته چیست؟
آیا انتخاب رشته به راستی آینده‌ی مارا رقم می‌زند؟

بابیتی از شعر «از خود پُلی بساز» از آقای دکتر افشین علا آغاز می‌کنم…

(این شعر به صورت کامل تا انتهای متن بسیار به کمک ما خواهد آمد و خواندن آن را چندین مرتبه به همه‌ی شما توصیه می‌کنم.) اما…

شاعر می‌گوید:«بنشین شبی به خلوت خود در حضور خویش/روشن کن آسمان و زمین را به نور خویش» در معنای لغوی «رشته» به معنای «ریسمان» است یعنی «تابیده شده» پس می‌توان گفت که رشته‌ی تحصیلی به معنای ریسمانی است که ما با دنبال کردنش به!.

به چه چیزی خواهیم رسید؟
چند ثانیه تفکر کنید
.
‌.
‌.
پاسخ سوالم را قطعا فقط تعداد اندکی از شما توانستید بگویید.
در حقیقت ما با دنبال کردن آن ریسمان به «خودمان» خواهیم رسید! آری خودمان و در توضیح بیشتر درک بهتر جهان اطرافمان حاصل دنبال کردن درست آن ریسمان است.
بیت سوم شعر از خود پلی بساز دقیقا به این موضوع اشاره دارد:«گم گشته‌ی تو در تو نهان است و غافلی/ در غیبتش بکوش برای ظهور خویش»

به ابتدای این پروسه بنگریم.
دانش آموزی نوجوان، خسته از کلیشه‌ها، خسته از انتظار، خسته از آرزوهای دیرینه‌ی خانواده و پُر استرس حالا پس از هفته‌ها انتظار، با چند عدد شاید پنج یا چهار رقمی و یا حتی سه یا دو رقمی مواجه شده است.
او نمی‌داند که این اعداد آن ریسمان را می‌توانند به درستی برایش به هم تابیده کنند یا نه.
او خسته و ناامید است چون هرگز هیچ‌یک از داوطلبین کنکور به ایده‌آل ذهنی و عقلی خودشان نمی‌رسند! حتی آن رتبه های تک رقمی که عکس های پرسنلی‌شان یک هفته از موبایل مردم گرفته تا خبرگزاری‌ها و رسانه‌ها می‌چرخد و بعد از مدت خیلی کوتاهی کاملا فراموش می‌شوند هم به آن نقطه‌ی بی‌نظیر ذهنشان نرسیده‌اند! اما احساسی به نام انگیزه و امید به آینده است که باقی راه را هموار می‌کند؛ درست آنجا که شاعر می‌گوید:«توفان اگر گرفت تو کشتی نوح باش/رو کن به وقت خشم، چو موسی به طور خویش»

همه آگاهند که آن اتفاق شیرین، آن نقطه‌ی رویاییِ گره خورده به حقیقت ذهن، آن پیروزی طلایی رنگ و همه‌ی آن بهترین‌ها صد درصدشان هرگز به تحصیلات دانشگاهی باز نمی‌گردد بلکه به ذوق، استعداد و علاقه مربوط می‌شوند؛ به آن حسی که اکثر داوطلبین کنکور آن را گم کرده‌اند..
اما در این هنگام انتخاب رشته تنها نقطه‌ی عطف ماجراست.
چون پس از آن دنیایی نو به روی همان دانش‌آموز خسته، کلافه و شاید گله‌مند باز می‌شود.
دنیایی که آنقدر متفاوت است که حتی عنوان اسم او را نیز از دانش‌آموز به دانشجو تغییر می‌دهد. در همین جا درنگی به روی معنای این دو واژه می‌کنیم؛ بسیار ساده است که فرد پس از انتخاب رشته‌ی دانشگاه و ورودش به آن‌جا دیگر کسی به او دانش و آگاهی را نمی‌آموزد بلکه خودش باید دانش و آگاهی را بیابد و جستجو کند؛ هر دقیقه‌ی دوران دانشجویی می‌تواند برای دانشجو چکیده‌ای باشد از تمام نکاتی که برای زندگانی بهتر به آن‌ها نیاز دارد. در اینجا بازهم به شعر از خود پلی بساز رجوع می‌کنیم و دقیقا در بیت چهارم به مقصود می‌رسیم..«دلخوش به صید ماهی دریا نشو که تور/گاهی شود اسیر گره های کور خویش»

پس هنگام برگزیدن رشته‌ی تحصیلی داوطلب باید بیندیشد که پس از منتخب شدنش در آن رشته و ورودش به دانشگاه، به کمک چه عواملی باید به دنبال دانش برود؟
هر شخص در دوران تحصیل در دانشگاه به کمک احساساتی چون علاقه، ذوق، اراده و … به سوی کشف و پیدا کردن‌ آگاهی های جدید می‌رود اما در این میان چیزی به نام «استعداد» است که اورا به نتیجه‌ی مطلوب می‌رساند.
پس داشتن علاقه، اراده و نظایرشان به تنهایی به شخص برای دنبال کردن درست آن ریسمان کمک نمی‌کند بلکه نیمی از آن به داشتن استعداد ذاتی و درونی فرد باز می‌گردد.
به مثال توجه کنید.
من مدت‌ها قبل از ورود به دانشگاه چیزی حدود سه سال پیش از برگزیدن رشته‌ی مورد‌علاقه‌ام به اهدافی که در آینده داشتم؛ فکر می‌کردم و همین امر سبب شد که شاخه‌ی علاقه و استعداد من هنگام انتخاب رشته به آسانی مشخص شود.
مثل سایر دوستانم بین دوراهی برگزیدن رشته‌هایی که از زمین تا آسمان تفاوت دارند و هرگز اهداف مشترکی ندارد چون حقوق یا‌ گرافیک نمانده بودم! بلکه در حال بررسی و انتخاب رشته‌هایی مثل ادبیات نمایشی یا ادبیات فارسی بودم! دو رشته که اهدافشان تا حد بسیاری مشابه است و باقی‌اش به نوع شخصیت و شرایط زندگی من بر می‌گشت.
من ادبیات فارسی را انتخاب کردم چون کلیدی است به سوی فرهنگ و تمدنی که به ما ارزانی شده است.
من ادبیات فارسی را برگزیدم چون اسطوره‌های ایرانی این زبان از جمله فردوسی را تمام گیتی می‌شناسند.
من ادبیات فارسی را برگزیدم چون با واژگان غزل‌های حافظ و حکایات سعدی زندگی می‌کنم.
من ادبیات فارسی را برگزیدم چون محمود دولت‌آبادی‌ها، حسن شکاری‌ها و مصطفی مستورهای بسیاری را می‌شناسم که زندگی ادبی آن‌ها الگوی من است..
من ادبیات فارسی را برگزیدم چون این زبان و این دانش، اخوان ثالث‌ها، فریدون مشیری‌ها، قیصر امین پورها، فروغ‌ها و پروین های فراوانی را در خود پرورش داده است.
من ادبیات فارسی را برگزیدم چون نوشتن را رکنی جدانشدنی برای داشتن یک زندگی خوب می‌دانم.
من ادبیات فارسی را برگزیدم چون قلم را، هنر را، فرهنگ و ادب را می‌ستایم.
من میان بی‌کرانه‌های ریسمان‌های تحصیلی بین پزشکی، مهندسی، حقوقدانی و … ادبیات فارسی را برگزیدم چون معتقدم همانگونه که‌ «دکتر خدادوست» طبیب چشم های بسته و روشنای دیدگان خاموش بود؛ جلال آل احمد هم طبیب دل‌های خفته بود و مهر خدارا در دل‌ها روشن می‌ساخت. آری من یقین دارم تفاوتی نیست بین «مهندس انوشه انصاری» و بانو «سیمین دانشور» چون همانطور که انوشه نخستین زن ایرانی سفر کرده به فضا بود؛ سیمین هم اولین بانوی داستان نویس رسمی ایرانی بود که دل‌های مردمان یک دنیارا با داستان هایش به انحصار زبان و ادبیات فارسی درآورد.
بی‌شک تفاوتی نیست بین «دکتر سید علی شایگان» و «حکیم حسین الهی قمشه‌ای» چون همانطور که دکتر شایگان، قانون مدنی را تالیف کرد؛ دکتر قمشه‌ای هم به چندین زبان زنده‌ی دنیا هزاران اثر و کلام ارزشمند از خود بجای گذاشته است و نگینی است درخشان برای فرهنگ و ادب عصر معاصر ایران.

پس می‌توان به سوی علاقه و استعداد و مسیر کم‌تر پا خورده شده روانه شد و موفقیت کسب کرد.
پس هنگام انتخاب رشته هیچ دلیل منطقی مبنی بر انتخاب رشته‌های شلوغ و بی‌جهت مشهور شده نیست! بله عقل آدمی حکم می‌کند که انسان تنها به سوی علاقه و استعداد ذاتی‌اش برود چون در هستی لایتنهای هر انسان تنها یکی آفریده شده! یکی با خصوصیات و رسالت‌هایی ویژه‌!…
پس دریافتیم که انتخاب رشته یکی از رسالت های انسانی ماست و نباید ساده از کنارش گذر کرد.
ریسمانی که ابتدا از آن سخن گفتم اگر مناسب و صحیح دنبال شود در نهایت فاصله‌ی ما با رویاهایمان را هیچ می‌کند و به اوج پیروزی می‌رساند.
یادمان باشد اگر تابیدن آن ریسمان در «زمان مناسب» صورت نگیرد هیچ پیامد مثبتی نخواهد داشت.
و در آخر بازهم از قول آقای افشین علا می‌گویم:«تا بگذری ز دره‌ی صعب العبور عمر/از خود پلی بساز برای عبور خویش»

همین و دگر هیچ…

آیلین عبدی

بامداد شانزدهم مرداد هزار و چهارصد و یک…

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط