انتخاب صحیح دوست…

فلسفه دوستی چیست؟
انتخاب دوست تا چه حد به بهبود زندگی افراد کمک می‌کند؟
دوست خوب چه ویژگی هایی دارد؟
برگزیدن درست یا نادرست دوست چه پیامدهایی به همراه دارد؟
جهان رفاقت یا‌ همان دوستی چگونه جهانی است؟
چرا واژه‌ی «رفیق» در افکار بعضی خانواده‌ها و حتی نوجوانان و جوانان به اشتباه معنا شده است؟
گزیده‌ی قسمت‌هایی از کتاب فلسفه دوستی نوشته‌ی الکساندر نهاماس ترجمه‌ی آیدین رشیدی با مثال هایی از جامعه امروزی در این پست ذکر شده‌اند.
محتوایی کامل و مفصل درباره‌ی ابعاد مختلف ارتباط دوستی.
**از تجربه‌ی موفق آیلین عبدی در اینباره بخوانید**⬇

به نام خدا

با کتاب *فلسفه‌ی دوستی* نوشته‌ی *الکساندر نهاماس* آغاز می‌کنم؛ کتابی که همچون نامش برگرفته از فلسفه‌ای است که دوستی یا‌همان رفاقت را تشریح می‌کند‌ البته رفاقتی که حاصل انتخابی درست باشد.

به عقیده‌ی من دنیای رفاقت آنقدر وسیع است که‌ می‌شود به راحتی میانش زندگی کرد!
حتی شاید سایر اتفاقات زندگانی، چاشنی همین جهان رفاقت هستند.
تعریف این جهانی که از آن سخن می‌گویم قطعا با تعریف ذهنی شما کمی تفاوت دارد.
به عقیده‌ی من این جهان صرفا به گذراندن وقت کنار یک دوست صمیمی خلاصه نمی‌شود.
به نگاه من معنای این جهان، قدم زدن با رفیقی صرفا همسن و سال خود، در خیابان و به سخره گرفتن بقیه نیست.
رفاقت فقط به خوردن غذاهای خوشمزه فست‌فودی‌ها و تا ساعت‌ها خندیدن به تیپ رهگذران و سایرین نیست.
از صبح تا شب نشستن پشت فرمان یک ماشین مدل بالا با رفیق و تیپ لاکچری مد روز و دوردور کردن در خیابان‌ها و زیاد کردن صدای موزیک ماشین هم با معنای واقعی رفاقت فاصله‌ای بسیار زیاد دارد‌!.
حتی خرید رفتن و نظرخواهی از دوست هم به جهان رفاقت معنا نمی‌بخشد…
بعضی از این‌ها خوبند اما همه‌ی آنچه ذهن مارا از رفاقت کامل کنند، نخواهند بود‌.
این‌ها گوشه‌ای بسیار کوچک هستند از جهان بی‌کرانی که وجود دارد؛ آری همان جهان رفاقت.
اصلا رفاقت بین ما به غلط تعریف شده؛ از همان ابتدا هم معنای این واژه در اذهان عمومی اکثر جامعه به اشتباه باب شد. چون گویی یک حسی از خلاف و انجام کارهای غیرقانونی و خطرناکی که خانواده‌ها از آن بیم دارند همراه با وزن این واژه وجود دارد؛ شاید دلیل این فکرِ اشتباه این است که جوانان دهه‌های هشتاد و هفتاد و شاید حتی شصت نیز خودشان به درک این جهان پاک نرسیده‌اند و این واژه را در برقراری ارتباط با افرادِ اشتباه به کار می‌برند.
من هرگز نمی‌گویم که دوستی در زندگی افراد نباشد چرا که الکساندر نهاماس به نقل از ارسطو در کتاب فلسفه‌ی دوستی متذکر می‌شود که *حتی اگر همه‌ی دیگر چیزهای نیکِ جهان را به ما ببخشند، هیچ‌کس نمی‌پذیرد که بی‌دوست زندگی کند.*
پس دوست، رکنی است واجب برای گذران زندگی‌. همانطور که ضرورت این امر به سخنان و احادیث پیامبران الهی نیز باز می‌گردد و در مذاهب مختلف هم به آن تاکید شده است.
من معتقدم این جهان رفاقت، معنای بسیار عمیقی دارد.
نوجوان و یا حتی جوانی تا به درک درستی از آینده نرسیده باشد هرگز نمی‌تواند در انتخاب دوست، همراه، همنشین، یار، همصحبت و در آخر رفیق خود موفق عمل کند.(واژگانی که ذکر شد در فرهنگ لغت جملگی مترادف کلمه‌ی **رفیق** هستند.)
آری کسی که در بحران مرداب‌گونه‌ی نوجوانی و جوانی از زاویه‌‌ی نامناسبی به آینده می‌نگرد قطعا در برگزیدن رفیق هم با گزینه‌ی نامناسبی برخورد خواهد کرد.
همنشینی که در سن حساس نوجوانی و حتی جوانیِ فردی، پا به دنیایش می‌گذارد به نگاه او، ناگهان تبدیل به تصویر ایده‌‌آلی می‌شود که انگار سال‌هاست از فقدانش در عذاب بوده است و از همان ابتدا گذرواژه‌ی همه‌ی در‌های بسته‌ی زندگی‌اش را در اختیارش می‌گذارد.
پس حال دریافتیم؛ دوستی که در حوالی سن دوازده تا بیست و شاید بیست و پنج سالگی، وارد زندگی فرد می‌شود؛ حکم رهبر و فرمانروای جهانی را دارد که کلید واژه‌ی این متن است.((جهانِ رفاقت))
به گفته‌ی ارزشمند حضرت محمد (ص):«انسان بر دینِ دوستش خواهد بود؛ بنابراین هر یک از شما دقت کند که با چه کسی دوست خواهد شد.»
اکنون از پنجره‌ای مثال‌گونه به این ماجرا نگاه کنیم؛ مثالی که تجربه‌ی موفقی از نویسنده‌ی این متن است.
من آیلین عبدی جوانی که خود را در این ایام در انتخاب دوست یا همان رفیق صد در صد موفق می‌دانم و کاملا بر این گفته مصمم خواهم ماند.
حال چرایی این موضوع را می‌خوانیم.
حدود شش سال پیش من دختری بودم درست میان مرداب عمیق نوجوانی! که اگر انتخاب درستی را انجام نمی‌دادم و کمک خانواده‌ام همراهم نبود؛ بی‌شک مانند هزاران نوجوان دیگر در آن مرداب خوف‌ناک غرق می‌شدم و آنوقت نه راه پس داشتم و نه راه پیش‌.
باری من در آن برهه‌ی حساس، رفاقت با فردی را برگزیدم که به نگاه تک‌تک اطرافیان و حتی کسانی که از دور نظاره‌گر بودند؛ اتفاقی عجیب بود!
من با یکی از دبیران دبیرستان متوسطه‌ی اولم یا‌ همان راهنمایی‌ام رفیق شده‌ بودم که اختلاف سنی سی و چند ساله‌‌ای بین ما بود و هست. از همان روزها، افرادِ همیشه در صحنه‌ شروع به غیبت کردن و فضولی و … کردند و آهسته‌‌آهسته آنقدر این رفاقت بین من و فرحِ نازنینم استحکام یافت که از حوالی سه سال پیش کم‌کم اکثر همان افرادی که پشت‌سرمان سا‌عت‌ها حرف می‌زدند و به دنبال بهم زدن این دوستی پاک ما بودند؛ کنار کشیدند و انگار به این رفاقت ایمان آوردند.
علاقه و عشق دوستانه‌ی بین ما مثال زدنی بود و هست و می‌دانم خواهد ماند؛ بازهم به کتاب فلسفه‌ی دوستی رجوع می‌کنم و از قول نهاماس می‌گویم که **ما نمی‌توانیم همه‌ی ابعاد دوستمان و دوستی‌مان را شرح دهیم، چون بخشی از این ابعاد برای خودمان هم مشخص نیست!.** و من معتقدم این نامشخص بودن همان اعتمادی است که ریشه در روابط دوستانه می‌دواند.
فرح در همان روز‌های اولینِ دوستی که اوج روزهای نوجوانی‌ام بود؛ من را مانند خمیری نرم میان دستانش گرفت و به حالتی که موفقیت را تداعی‌ می‌کرد در آورد. همانطور که امام علی (ع) می‌فرمایند:«دوست هرکس راهنمای عقل اوست و سخنش دلیل فضل او.»
فرح، استاد ریاضیات است و من اکنون دریافته‌ام که از همان دقایق آغازینِ رفاقتمان به خودش قول داده بود تا حاصلی مفید و حیرت‌آور را از من به دست آورد‌. آری او فرمولِ من را می‌داند و به آسانی معادله‌ی آیلین را حل می‌کند!.
سرکار خانم دکتر‌ فرح مظاهری، رفیق جانم، همان فرمانروای جهان رفاقت من است؛ فرمانروایی که بالاتر آن را توصیف کردم‌. او جاده‌ی موفقیت را برای من هموار کرد. او به من نشان داد که چگونه خودم را درست بشناسم و درست روبه آنچه شایسته‌ی آن هستم حرکت کنم‌. فرح همان انتخاب درست من در نوجوانی بود؛ حالا دیدید که حاصل آن انتخابِ صحیح، چگونه به ثمر نشسته است؟!
پس قطعا معنای کلید واژه‌ی این متن را هم دریافته‌اید:«جهان وسیع رفاقت».
رفاقتی که صرفا به چارچوب های اشتباه ذهنی جوانان و نوجوانان ایرانی خلاصه نشد. رفاقتی که موجب سلب آرامش خانواده‌ نشد.
رفاقتی غنی شده از حسِ‌خوبی که توصیفش از قدرت قلم خارج است و اطمینان دارم تا زمانی که با چنین رفیقی زندگی نکنید به درک آن نخواهید رسید؛ در همین راستا بازهم نهاماس در فلسفه‌ی دوستی به نقل از **مونتنی** اولین فیلسوفی که حقیقتی بنیادین را درباره عشق به دوست (رفیق) ارائه داده، می‌گوید:« **هر چقدر بکوشیم دلیل عشق‌مان به فردی خاص که دوستمان است را با استناد به فضایل، دستاوردها یا هر چیز دیگری توضیح دهیم، ناکام می‌مانیم**.»
پس همانطور که گفتم توصیف این علاقه از زبان و قلم من و هر فرد دیگری به طور علمی و فلسفی ناممکن است و تنها تجربه‌ی موفق این موضوع را می‌توانم برای شما آرزو کنم… .
من و فرح همانطور که خودش همیشه می‌گوید زمانی را که باهم می‌گذرانیم را صرف خودمان و حال‌خوب خودمان می‌کنیم.
سلایقمان باهم متفاوت است، رشته‌های تحصیلی و بعضی مهارت‌هایمان نیز همینطور اما همین تفاوت‌ها چاشنی و مکمل رفاقتمان هستند؛ اختلاف سنی ما هرگز مانعی برای ایجاد احوالات مثبتی که بین ما حکمرانی می‌کنند نشده است و اتفاقا تصریح کننده‌ی این احوالات خوبِ بی‌نهایت است.
باهم گاهی نبردهایی منطقی داریم! اما همان منطق، نتیجه را برد-برد می‌کند.
سخت است بگویم اما حضور فرح اکثر اوقات با دغدغه‌های فراوان کاری‌اش همراه است و حالا چند ماهی است که فاصله‌ی مسافتی بین ما، فاصله‌ی دیدارهایمان را طولانی کرده‌ است. دشوار است گذران روزهایی که دلتنگی دیدار کوتاهی با رفیق‌جان را تحمل می‌کنم و حتی گاهی به بارانی شدن هوای دلم ختم می‌شود. اما آن منطقی که فرح همیشه از آن سخن می‌گوید حلّال دلتنگی این روزهاست. حضور رفیق جان حتی از فاصله‌های دور برای من پژواکی از انگیزه را به همراه دارد.
امشب پس از گذشت چندین سال از این رفاقت می‌دانم که حرف‌های بعضی از همان حاضرینِ همیشه در صحنه هنوز هم تمام نشده‌اند و حتی گاهی با وجود سوالاتی که می‌پرسند به این امر یقین می‌آورم؛ اما اگر حرف آن‌ها برای من و فرح اهمیت داشت ما هیچ‌وقت نمی‌توانستیم به این ارتباط ناب و علاقه‌ی قلبی ادامه دهیم؛ پس همچنان برایمان اهمیتی ندارد. همانطور که به قلم نهاماس آمده:« **دوستی تعهد به آینده هم می‌آورد** و جمله‌ی «تو دوستمی» یا از آن کلی‌تر «دوستت دارم» تنها ابراز احساسات ما در لحظه‌ی حال نیستند. این جملات این نوید را نیز در خود دارند که احساس ما بیش از لحظه‌ی حال دوام خواهد آورد و حضور ما در زندگیِ همدیگر به نوعی زندگی را برای هر دویمان بهتر می‌کند.»
پس من نیز با دوام و محکم در عین‌ لطافت قلبی‌ام به رفیقِ خوب و همراهم می‌گویم که:«دوستت دارم.»❤
در اینجا تنها می‌نویسم:«خدا مارا (من و فرح را) برای دل هم نگه دارد.»🧿🧿
باری
جهانی که در ابتدای متن از آن سخن گفتم جهانی بود که توصیفش را تا حدودی خواندید و توصیه می‌کنم برای درک بهتر آن‌، حتما کتاب فلسفه‌ی دوستی به قلم الکساندر نهاماس و ترجمه‌ی **آیدین رشیدی** از انتشارات گمان را بخوانید.
تعاریفی که در این متن نوشتم و جامع‌ترش را در کتاب معرفی شده‌ام می‌خوانید؛ تعریف درستِ جهان رفاقت هستند.
رسیدن در عمل به این تعریف به همان انتخاب درستِ دوست، باز می‌گردد؛ انتخابی که در صورت صحیح بودن، پیروزی را در زندگانی پژواک می‌کند و خوشبختی را به هستی آدمی هدیه می‌‌دهد و در صورت اشتباه بودن نیز سقوط و شکست را به همراه دارد و بیچارگی را به جان آدمی رخنه می‌کند…
امید که واژه‌ی رفاقت را درست بفهمیم و بدانیم که جهان رفاقت جنس پاکی از حق و وسعتی به بلندای آسمان دارد…
رفاقت‌های موفقتان جاوید.

همین و دگر هیچ…
آیلین عبدی

بامداد دوازدهم فروردین هزار و چهارصد و یک.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

طراحی و پشتیبانی : آسان پرداز