دنیای عجیبی است
گاه رنگ شادی به نگاهت میزند و گاه رنگی به تلخی مرگ.!
گاه نگرانی را نقش میکند بر همهی روح و روانت و گاه تک تک سلول های حضورت را با آرامش غنی میکند.
در بعضی از دقایقش دلت میخواهد یک خانهی ابدی بنا کنی تا باقیِ عمرت سرشار باشد از آن ثانیه ها؛ اما در لحظاتی هم فقط آرزو میکنی راه نجاتی برای وجود خستهات بیابی و بروی.
نگاهت گاه به معرفتِ عاشقان دوخته میشود و گاه به عمق جهالت و خیانت انسان نماها.
اینجا جهانی است که تکتک حواس با یکدیگر در تضاد هستند!.
تساوی زندگی گاه نظارهگر زیباییهایی به جنس مهربانی میشود و گاه شاهد سیاهیهایی به جنس بیرحمی.
اصلا میدانی من فکر میکنم چرخ این دنیا بر پایهای از تضادها میچرخد
زمانی که رخت دنیا هربار رنگ میبازد، زمانی که آسمان میبارد و بعد میتابد؛
اینها میخواهند به من و تو ثابت کنند که به احوالاتمان هیچ گاه دل نبندیم و تمام روحمان را قربانی ساعت هایی که میدانیم با همهی فراز و فرودها بالاخره میگذرند، نکنیم.
چون وجود من و تو ترکیبی از عشق است و باید با طرفِ مثبت تضادها جمع شود تا در آخر حضورمان نگاهی خالصانه به رنگ آرامش را حاصل شود.
آری، بیا سعی کنیم طرف منفی تضاد هارا نادیده بگیریم، اینگونه شادی همیشه همراهمان خواهد بود.
همین و دگر هیچ…
آیلین عبدی
هفدهم دی ماه هزار و سیصد و نود و نه…
آخرین نظرات: