شعر برای ایران و ایرانی است…

همه‌ی ایرانیان از دیرباز تا به امروز با شعر و سخن آهنگین ارتباط خوبی داشته و خواهند داشت.

استاد حسن شکاری می‌گوید:« یک ایرانی همیشه می‌تواند ادعا کند که ماهیت شعر برای اوست! شعر مالِ ایران است.»

تاریخ ادبیات و تمام تاریخچه‌ی سرزمین ایران از دوره‌های مختلف تاریخی تا کنون این را به ما می‌گویند و حضور شاعران و آثار ارزشمندشان در تمام قرون، سند این جمله است که←شعر برای ایران و ایرانی است.

خواه‌ناخواه هر شخصی که در ایران متولد شده و بزرگ می‌شود گاه‌گاه ابیات مختلفی را در روزمره چه در خانواده و چه در رسانه‌ها و جامعه به گونه‌های مختلفی می‌شنود و می‌خواند.

اما شعرایرانی همیشه آغشته به خویی عاشقانه است.(مثل تیزری که اخیرا بارها در رسانه‌های مختلف از اصالت عشق ایرانی روایت شد.) ایرانیان اصیل برای عشق، ارزش قائلند! با خرس و شکلات و این سَبْک از ابراز علاقه‌های بی‌اعتبار، دارای تاریخ انقضا و مُد، ارزشِ عشق را کاهش نمی‌دهند! ایرانیان همانطور که معتقدند عصاره‌ی عشق رخنه در روح آدمی دارد با فرهنگ و اصالت به استقبال و ستودن عشق و لذات آن می‌روند.

عشق چیزی نیست که به بازی گرفته شود؛ عشق درون قلب است و باید ارزشمند توصیف شود و به زبان آید.

شاعران ایرانی از کهن تا نو هر کدام به خوبی به وصف عاشق و معشوق و احوالات این دو می‌پردازند. درست است که تفاوت های عقیده‌ای در همه‌ی اشعار موج می‌زند اما همین تفاوت است که جذابیتِ خواندن و قیاسشان را به ما ارزانی می‌دارد؛ به ویژه حالا که در عصری جدید با واژگان و دنیایی دیگر زندگی می‌کنیم. می‌شود مدعی شد که همه‌ی آثار شاعران کهن از فردوسی، حافظ، جامی و بافقی گرفته تا صائب، بیدل دهلوی، هاتف و عارف قزوینی هر کدام با توجه به شرایط اجتماعی زمان خود به بهترین شکل ممکن به شرح عشق با وزنی آهنگین پرداخته‌اند و حالا که قرن‌ها از سرودن آثارشان می‌گذرد ما بیشتر درمی‌یابیم که چقدر بررسی و مقایسه‌ی آن‌ها غنی از آگاهی است.

در ویدیوهای آموزشیِ حکیم الهی قمشه‌ای و بانو ساقی ملکیان هم می‌شود آسان‌تر به اصل صحبتم پی برد و ادبیات داستانی را در قالب شعر از زبانشان شنید…

باری

حتی وقتی با دقت‌تر می‌نگریم رقابتی نیز در برخی از اشعار دیده می‌شود که گویی هر کدام از شاعران، تفکرِ پیشی گرفتن در وصف عشقشان را از یکدیگر داشته‌اند! و کلمات را به گونه‌ای چیده‌اند که به کمک تنها یک بیت، حرفشان به کرسی بنشیند؛ بی‌آنکه فریاد بزنند و تفسیرِ اضافی داشته باشند.

برای مثال

بیت معروفی که همه‌ی اقشار جامعه آن‌ را شنیده‌اند.

حافظ می‌گوید:«اگر آن تُرک شیرازی به دست آرد دل مارا/به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را!»

حافظ که همیشه شاعری عاشق‌پیشه بوده و از عرفان آنچنان عطری در آثارش وجود ندارد؛ اینبار علاوه بر اینکه برای معشوق زمینی‌اش خط و نشان کشیده، از مادیات و ثروت به او بخشیده است. فعلی که سختی‌اش آنقدر زیاد است که یقین دارد محقق نمی‌شود چون چنین چیزهایی را گرو گذاشته است.(البته مبالغه نیز آرایه‌ی واضح این شعر است.)

اما سه قرن بعد یعنی در قرن یازدهم، صائب این بیتِ حافظ را نقد می‌کند و می‌گوید:«هر آن‌کس چیز می‌بخشد ز جان خویش می‌بخشد/نه چون حافظ که می‌بخشد سمرقند و بخارا را!» در واقع به زبان ساده صائب معتقد است که اگر می‌خواهی میزان عشقت را ثابت کنی از خودت مایه بگذار؛ و بیت را به قافیه‌ی خودش اصلاح می‌کند :«اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا/به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را» صائب تمام جسم خودش را به معشوق می‌بخشد و بر این باور است که بهترین حالت ممکن را برای این بیت سروده است.

اما

زمان می‌گذرد و در قرن معاصر استاد شهریار همانطور که عشق بی‌مثالش و صبر بسیارش همیشه نقل محافل بوده است؛ اینبار هم همه‌ی زندگانی‌اش را در وصف عشق و نقد شعر صائب گرو می‌گذارد بی‌آنکه بیمی داشته باشد.

شهریار، توصیف و مبالغه‌ی مادیِ حافظ را که اصلا قبول ندارد، هیچ او حتی توصیف جانانه‌ی صائب را نیز رد می‌کند و از جانب خودش در صحیح شدن این بیت می‌گوید

:«**هر آن‌کس چیز می‌بخشد بسان مَرد می‌بخشد/نه چون صائب که می‌بخشد سَر و دست و تن و پارا/سَر و دست و تن و پارا به خاک گور می‌بخشند/ نه بر آن تُرک شیرازی که برده جمله دل‌هارا**»

آری

شهریار به یکباره تمامِ افکار شنونده و خواننده را می‌رباید! توصیف عشق شهریار همواره بر پایه‌‌ای از خودگذشتگی، فروتنی و انتظار بوده و حالا در این بیت معتقد است باید غیورانه به معشوقی که دل را ربایید؛ بخشید هر آنچه که نصیب آدمی است نه تنها جسمی که در نهایت برای خاک می‌شود بلکه وجودی که جاودانه خواهد شد.

شهریار در اصلاح این بیت نیز کار را تمام می‌کند و به قول معروف نقطه‌ی این جدال شاعرانه که قرن‌ها به طول انجامیده را نیز می‌گذارد و می‌گوید:«**اگر آن تُرک شیرازی به دست آرد دل مارا/به خال هندویش بخشم تمامِ روح و اجزا را**» شهریار تمامِ خود را برای یار می‌گذارد بی‌آنکه با مادیات و جسم موقت خود معامله کند. شهریار همانطور که عشق، رخنه در روحش کرده؛ روح را نثارِ معشوق می‌کند.

آری به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را!

چه خوب است که از شهریار بیاموزیم و تمام خود را به یارِ حقیقیمان ببخشیم!

 

اینگونه است که شعر و ادب فارسی تا همیشه زنده می‌ماند و هر ایرانی اصیلی می‌تواند مدعی شود که اصل و ماهیت عشق را درک می‌کند به شرطی که با علاقه بخواند و بشنود از ادبیات کهن و معاصر ایرانی…

 

همین و دگر هیچ

آیلین عبدی

بامداد نوزدهم تیرماه هزار و چهارصد و دو…

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط