به نام او…
با برشی از کتاب «رواندرمانی اگزیستانسیال» اثر «اروین دی یالوم» آغاز میکنم.
←خانواده هر چه آشفتهتر باشد؛ ترکش برای فرزندان سختتر است. آنها برای استقلال مجهز نشدهاند و خانواده را رها نمیکنند.→
خانواده عنوانی است که هر شخص بالغی با شنیدنش تصویری از افرادی که اولین خاطرههای ذهنش در کنارشان رقم خورده؛ برایش تداعی میشود.
تصویر ذهنی هر کدام از ما نسبت به خانواده متفاوت است.
و به همین خاطر است که بعضی از انسانها با افتخار و فراغبال از خانوادههایشان سخن میگویند و خاطره تعریف میکنند و بعضی دیگر نسبت به هر موضوعی که به این عبارت بر میگردد حساس و سرافکنده هستند.
تعدادی هم به تغییر موضوع صحبت تمایل دارند؛ گویی دلشان میخواهد از این واژه فرار کنند و به تنهایی پناه ببرند.
چرا این تفاوتها وجود دارد؟
چرا گروهی خانواده را مقدس میدانند و گروهی دیگر مایهی شرمندگی و حتی گروهی هم وجودش را انکار میکنند؟
طبیعی است که این نظریات جملگی به رفتارها و عقایدی که پدر و مادر قبل از بالغ شدن فرزندشان برای رشدش به او تحمیل کرده و یا به کار گرفتهاند؛ بر میگردد.
هنگامی که فردی در دوران خردسالی توسط خانواده با ارزشهای روحی و روانی خود آشنا شود، فضای ترقیاش سرشار از آرامش، عشق و لطافت باشد و از امکانات رفاهی مطلوب هم برخوردار باشد؛ قطعا پس از بلوغ آگاه است که مقام خانوادهاش را باید ارج بدهد و خواهناخواه ارق قلبی نیز به آنها خواهد داشت و اغلب آیندهای روشن و پاک در انتظار دارد.
در مقابل
وقتی در برههی حساس کودکی و حتی پس از آن در نوجوانی خانواده، فرزندشان را در گودالی از ترس، نگرانی، اضطراب، ناآرامی و دغدغه نسبت به عدم رفاه و تامین معیشتی خیلی عادی رها کنند آنگاه او نه تنها از اصلِ روحی خود فاصله میگیرد بلکه به صورت غیرمستقیم به سوی پلیدیهایی که هرگز لایقشان نیست؛ هدایت میشود و مطمئنا پس از بلوغ دوست ندارد حتی اسمی از خانواده و اعضایش را به زبان بیاورد و گاهی هم از حرف زدن و سخن شنیدن دربارهی آنها شرمنده میشود. این فرزندان هم غالبا آیندهای سیاه و مردابگونهای را تجربه میکنند.
این دو حالت عموما بیشترین جامعهی آماری را نشان میدهند.
پس خانواده اگر فضایی به رنگ آرامش، عشق و رفاه داشته باشد در نتیجه افرادی مستقل از آن نمو خواهند کرد.
در مثالی ساده هنگامی که کودک و یا نوجوانی در تایم فراغت و یا تحصیل خود خارج از منزل است استرسی مبنی بر فکر پدر و مادرش ندارد.
و یا در جوانی هیجان تجربههای جدید را به خاطر محدودیتهای نادرست خانواده از خودش سلب نمیکند؛ بلکه در راستای چارچوبهای صحیحی که آنهارا میشناسد و در طول زندگیاش آموخته؛ پیش میرود و هرگز حصاری از ممنوعیات عوام پسند را به دور اعمالش نمیکِشد.
این شخص عاقل و بالغ است و حقِ انتخاب و حقِ برگزیدن شیوهی مورد علاقهاش برای زندگی دارد.
او اصالت خانوادهاش را دوست دارد و همیشه خودش را پایبند به این مقام نشان میدهد.
او اگر تصمیم بر داشتن شغلی مستقل در جامعه داشته باشد هیچگاه با نارضایتی از سوی خانواده مواجه نمیشود بلکه با پشتیبانی اولیهی آنها مواجه خواهد شد.
او اگر روزی تمایل به زندگی مستقل در خانهای جدا از پدر و مادرش را داشته باشد؛ آنها هرگز با او مخالفت نمیکنند چون نسبت به ثمرهی تربیتشان اطمینان کامل دارند و به خواستههایش احترام میگذارند.
او دربارهی تجربیات، خاطرات و دستاوردهایش با پدر و مادرش حرف میزند حتی وقتی در کنارشان زندگی نکند و حرفهای کاملا متفاوت با آنها را پیشه کرده باشد.
آری
«ترک خانواده» اتفاقی است که باید برای پیشرفت و سلامتِ روحی، روانی و جسمی طرفعین اتفاق بیفتد. شکلِ رخ دادن این تصمیم ممکن است متفاوت باشد اما نتیجهاش مشترک است.
نتیجهاش رشد صحیح و داشتن استقلال است.
چون ترک خانواده و استقلال باهم رابطهای مستقیم دارند.
استقلالی که انسان تا آن را دارا نباشد یک فرد کامل نخواهد بود.
انسان با استقلال کامل میشود و همواره استقلال رکن اصلیِ موفقیت است…
حال به جملهی ابتدای متن از «اروین دی یالوم» باز میگردیم.
پس دریافتیم که آرامش و آزادی اگر در فضای خانواده وجود داشته باشد در نهایت ترک آن خانواده و شروع یک زندگی مستقل به هر طریقی بسیار آسان میشود. ولی در نقطهی مقابل هر چه فشار، آشفتگی و محدودیت در بین افراد خانواده حاکم باشد؛ وابستگی هم بیشتر خواهد بود. اینگونه هیچ حرکتی برای فرزندان آن خانواده صورت نمیگیرد و آنها دائم درجا زدن را تجربه میکنند و هرگز طعم موفقیت را هم نخواهند چشید.
خوب است که همهی زوجها قبل از تشکیل خانواده بدانند که پس از تولد فرزندشان هرگز مالکیتی نسبت به او ندارند.
بلکه صرفا باید حامی همه جانبهی او باشند تا خودش علایق و استعدادهایش را در باب حمایتهای آنها کشف کند و پا به مسیری که دوست دارد بگذارد و در انتها مستقل به ادامهی زندگی بپردازد…
همین و در هیچ…
آیلین عبدی
بامداد هشتم بهمن هزار و چهارصد و یک…
یک پاسخ
عالی و زیبا بود، لذت بردم۰👏👏👏